شهید_بهشتی

  می‌دانید که بسیاری از اوقات کوششهای بنده و شما، به عنوان پدر و مادر، و کوششهای معلم و مدیر و ناظم در مدرسه، برای برخورد تند و مهارکننده با بچه‌ها از کجا برمی‌خیزد؟ از ضعف ما. گاهی اوقات، مخصوصا در کلاس یا در خانه، صحنه‌هایی پیش می‌آید که خُرد کننده و منحرف کننده است.

  گاهی اوقات که من این بحث را به صورت خصوصی یا عمومی ایراد می‌کنم دوستان می‌پرسند،: «فلانی! یعنی می‌گویی که بچه‌ها را آزاد بگذاریم هر جا دلشان خواست زندگی کنند؟»

  خیر! بنده چنین چیزی عرض نمی‌کنم. بنده می‌گویم سایه لطف و مرحمتتان را بر سر بچه‌ها طوری بگسترید که بچه #آدم باقی بماند؛ همین! نمی‌گویم سایه خود را از سر آنها کم کنید - خدا نکند! می‌گویم به بچه‌ها میدانِ عملِ آزادانه بدهید.

  آخر این هم شد زندگی؟! حالا که زندگیها قدری ابزار و آلات زیاد هم پیدا کرده وا مصیبتا! بچه‌های آن روز اقلاً در حیاط می‌توانستند یک جفتک چارتکی بازی کنند؛ ولی به بچه‌های حالا، بر طبق آن روش اول، باید دائماً گفت: «بچه نکن!»؛ «بچه توپ نزن گل می‌شکند!»؛ «بچه...»

  بچه‌ها می‌شوند یک موجود کِز کرده واقعی، در معرض انحرافهای سهمگین؛ بچه‌های عقده‌ای که از هر فرصتی برای انتقام‌گیری از محیط ناسازگار استفاده می‌کنند. منتها گاهی انتقام‌گیریها خشن است و من و شما را بیدار می‌کند؛ گاهی انتقام‌گیریها خشن نیست؛ سر به تو دارد؛ سر و صدا ندارد؛ ولی یک روزی من و شما را از پا در می‌آورد که دیگر راه چاره به رویمان بسته است.

اگر بچه من و شما در داخل خانواده بچه‌ای است گوشه‌نشین؛ اگر بچه‌ای است که دائماً در خودش فرو می‌رود؛ اگر بچه‌ای است که حتی در بزم خانوادگی شرکت نمی‌کند؛ می‌دانید چرا؟ چون از آغاز به او فرصت آزاد زیستن ندادید.


 منبع :کتاب نقش_آزادی_در_تربیت_کودکان


 اینجا زندان مدرسه نیست، اینجا #مکتب_اسلامی است